اول ببخش.1

به نام پروردگار خوبیها
سلام به شما دوستان گرامی. آیا هیچوقت ذهن شما با سؤالاتی مانند اینکه "چه عواملی باعث عصبانیت و یا کینه ما از دیگران میشود؟" و یا "چرا نمیتوانیم ببخشیم؟" و یا اینکه "اصلاً چرا باید ببخشیم؟" درگیر بوده است؟
نوشتار زیر برگرفته از سی دی بخشش استاد امین دژاکام شما را در رسیدن به پاسخ یاری خواهد نمود. این نوشتار در دو بخش تقدیم میگردد.
بیشترین چیزی که در انسان باعث تصمیمگیری میشود، حسهایی است که در او به وجود میآید. بعضی وقتها یک حس به حالت تکرارشونده با درجه قوت و ضعف متفاوت، در انسان وجود دارد که گاهی آن حس به حداقل میرسد و گاهی بر اثر یک سری مسائل، آن حس دوباره تشدید میشود که اگر حسهای خوبی باشد، تخریب چندانی ندارد و شاید نهایتاً منجر به اتلاف وقت شود. ولی وقتی حس جنبه منفی پیدا میکند، انسان از مسیر حرکت خودش خارج میشود و به یک مسیر منفی پرتاب میشود. این حسها بر اثر یک سری رویدادها نمایان میشوند ولی ممکن است آن اتفاقی که مد نظر است، باعث به وجود آمدن آن حس نشده باشد بلکه آن حس را بیرون کشیده باشد و در واقع این حس (نقص و یا اشکال) از قبل در وجود انسان بوده است مثل زودرنجی و از این قبیل؛ که در اثر یک اتفاق خاص آن ویژگی تحت تأثیر واقع میشود و بروز میکند و در اثر آن اتفاق، در شخص، احساسی خیلی بد و احساس نفرت پدیدار میگردد که گاهی منجر به این میشود که شخص به دیگران صدمه بزند، هر چند نهایتاً هر ضربهای هم که به دیگران وارد کند، خود شخص در اولویت قرار دارد و بیشتر آسیب نصیب خود او میشود.
حال این سؤال مطرح میشود: چه چیز میتواند کمک کند؟
انسانها از نظر عملکرد و تفکرات در یک رنج متوسط قرار میگیرند و ممکن است که فقط یک درصدی از آنها قدرت تخریب زیاد داشته باشند و یک درصدی، قدرت گذشت و بخشندگی بالایی داشته باشند. در مورد هر تخریب، چند سال ممکن است طول بکشد تا اثر آن از بین برود و نهایتاً وقتی که شخص خاطی را میبینیم ممکن است خیلی عصبانی و برافروخته شویم درحالیکه شاید طرف مقابل هم همین احساس را داشته باشد. در واقع هر کسی یک مسئله را از دید خودش بررسی، تجزیه و تحلیل و قضاوت میکند که یا بر اساس دادههای شخصی خودش است و یا دادههایی که از طریق اشخاص دیگر انتقال یافته است.
در مرحله اول، مهمترین کاری که میتوان کرد این است که تمام دادهها را باید هضم کرد یعنی صحبتهای منتقلشده از یک شخص دیگر، هیچگونه اعتباری ندارند. در مرحله دوم، بایستی شخص بخشش را انجام دهد. باید دانست: فقط اینکه ما سعی میکنیم کاری را از روی عدالت و یا با نیت خیر انجام دهیم و اینکه خوشقلب بودهایم، هیچ یک دلیل بر درستی کار نیست و هیچکدام بر اینکه صد درصد حقبهجانب ماست، دلالت نمیکند زیرا همه چیز صور آشکار و پنهان دارد حتی افکار انسان و ما نسبت به بخش کوچکی از افکارمان اشراف داریم و بخش بزرگی از آنها، هنوز برایمان ناشناختهاند که جزء صور پنهان هست.
مثلاً در انجام یک کار ممکن است بخواهیم خودنمایی کنیم و از این قبیل. ولی نتوانیم آن ویژگی را رویت کنیم چون جزء صور پنهان بوده است. علاوه بر آن باید دانست که یک قانون وجود دارد و آن این است: هر جا احساس ناخوشایندی به وجود آید (بین من و یک اتفاق یا جامعه یا مجموعه یا کنگره یا خانواده و...) نشانه وجود یک صفت نامطلوب در وجود خود شخص است چون همیشه احساس باید بین دو قطب به وجود آید؛ یعنی ممکن است من از یک صفت بد به ظاهر احساس بدی داشته باشم و جبهه بگیرم ولی در واقع اگر شرایط فراهم شود، آن صفت را انجام خواهم داد. در نتیجه هر ضربه روحی و برخورد با یک آدم بد و از این قبیل، نشاندهنده این است که خود ما یک چیزی از این جنس در درونمان بوده است چرا که صفت مشترک باعث وقایع مشترک میشود و هیچچیزی اتفاقی نیست. فهم این قضیه باعث میشود که ضربهها برای ما قابلهضم شوند.
یک مسئله دیگر: چرا وقتی انسان ضربه شدیدی میخورد، نمیتواند ببخشد؟