بخشش

موضوع سی دی : بخشش

استاد : امین دژاکام


گاهی اوقات یک حس حالت تکرار شونده پیدا می کند و دائما تکرار می شود و هیچ وقت تمام نمی شود و به صفر نمی رسد.ممکن است به حداقل برسد ولی دوباره بعد از یکسری مسائل و اتفاقات آن حس زنده می شود و همانند امواج بالا و پایین می رود و اینگونه حسها انسان را بالا و پایین می برد. اگر این حس خوب باشد تخریب چندانی ندارد ولی می تواند در انسان حالت رکود بوجود آورد و مانع از انجام کار روزمره شود همانند فردی که به فرد دیگری علاقه مند می شود و تمامی فکر و ذهنش به سمت این علاقه می رود و فرد را ز کارهای دیگر باز می دارد. اما وقتی این حس منفی می شود دیگر فقط اتلاف وقت نیست بلکه مسیر انسان را عوض می کند و به یک مرحله دیگری پرتاب می کند.
این حسها وقتی بوجود می آید یکسری اتفاقات و رویدادها رخ می دهد. ممکن است این اتفاقات باعث بوجود آمدن آن حس نباشد ولی آن حس را از وجود فرد بیرون می کشد یعنی آن حس قبلا در فرد وجود داشته ولی با این اتفاق خاص آن حس کاملا تحت تاثیر قرار می گیرد مثل کسی که در جایگاهی قرار می گیرد و کس دیگری آن جایگاه را از آن فرد می گیرد. اگر این اتفاق بیفتد دیگر ناراحتی در حد جزئی و کوتاه مدت نیست و سریع از بین نمی رود. در این حالت چنان احساس ناخوشی بوجود می آید که اگر فرد عاقل نباشد و عاقلانه فکر نکند یک کاری دست خود و دیگران می دهد.
در این حالات انسانها درجه بندی می شوند با اکثر افرادی که برخورد می کنیم در حد متوسط در رنج هستند و یک درصد از آنها قدرت تخریبی خیلی بالایی دارند و ممکن است اتفاقات خیلی بدی بیفتد و یک درصد دیگر وجود دارند که قدرت بخشش خیلی بالایی دارند. ولی نود و هشت درصد آنها در رنج و درجه متوسط قرار دارند.
در افرادی که قدرت این حس بسیار بالا باشد و تخریب بسیار همراه دارد ممکن است این حس و تنفر چندین سال ادامه داشته باشد و مدام در حال کلنجار رفتن با خود هستند.
برای حل این مسئله باید فرد تمام داده ها را حذف کند یعنی صحبت هایی که از یک شخص به شخص دیگر می شود و این حس را بوجود می آورد بدون اعتبار بداند مخصوصا صحبتهایی که جنبه تخریبی دارند. در مرحله دوم این است که آن فرد را مورد بخشش قرار دهیم.
حالا باید بگوییم که علت رخ دادن این اتفاقات در چیست؟
علتش این است که همه چیز صور آشکار و پنهان دارد یعنی افکار انسانها هم دارای یک صور آشکار و یک صور پنهان است یک بخش کوچکی از افکار فرد در دست خودش است و به آن اشراف دارد ممکن است بخش عظیمی از آن در دست خود فرد نباشد یعنی ما نسبت به راز دل خودمان شناخت کامل نداشته باشیم و در آینده از آنها با اطلاع شویم چون در صور پنهان افکار ما انسانهاست.
در اینجا یک قانون قطعا وجود دارد هر جا احساس ناخوشایندی بوجود می آید بین یک فرد با فرد دیگری برای مثال احساس  ناخوشایند فرد با فرد یا یک فرد با  خانواده یا اجتماع و... قطعا یک صفت ناخوشایندی در خود فرد وجود دارد. همیشه باید احساس کنیم دو قطب وجود دارد وقتی ما از یک مجموعه ای احساس ناخوشایندی داریم برای مثال کسی می آید و به ما می گوید که در این مجموعه باندبازی یا پارتی بازی انجام می شود و همین باعث می شود ما به آن مجموعه احساس بدی پیدا کنیم یا از دروغ گفتن دیگران احساس بدی پیدا می کنیم این ناخوشایندی نشان دهنده این است که خود ما هم این صفت را داریم و تنها شرایط و بستری وجود نداشته که ظاهر بشود و اگر شرایط و بستر مناسب بوجود بیاید ما هم دقیقا این صفت و کار را انجام می دهیم.
پس این به عنوان یک قانون مطرح می شود که هرگاه بین دو نفر درگیری پیش می آید این پیش فرض را باید داشت که من یا آن فرد با شخصی که درگیر شده صفات مشترک دارد مثل وقتی که ما می گوییم چرا من باید با این فرد دچار مشکل و روبرو شوم این علتش این است که دو فرد دچار مشکل صفات مشترکی دارند که خودشان هم نمی دانستند پس هرگاه ما نگاهمان در این مورد اینگونه باشد بعضی از مسائل برای ما قابل هضم تر می شود. مسئله دیگری که وجود دارد اینکه چرا انسان وقتی یک ضربه شدیدی می خورد نمی تواند ببخشد و بگذرد همانند اینکه فردی یکی از عزیزانمان مانند پدر یا مادرو... را به قتل برساند یا یک خانواده را از هم جدا و نابود کند فراموش کردنش خیلی سخت است ولی بخشیدنش غیر ممکن و محال می شود و این علتش این است که وقتی این اتفاق افتاد همیشه دو مشکل وجود دارد یکی از آن اینست که انسان حق زا به جانب خود می دهد و برای طرف مقابل آرزوی جزای الهی می کند در صورتی که ممکن است فرد مقابل هم همین دعا را بکند. ولی یک اشکالی که وجود دارد این است که فرد احساس می کند ضربه ای شدید خورده که قابل جبران نیست. برای مثال می گوید می توانی پدرم را به من برگردانی یا آسیبی که به من زدی را جبران کنی؟ و همین قابل جبران نبودن کار را سختر می کند.
ولی یک نگاه دیگری که وجود دارد این است که خانه ای که خراب شده دیگر نمی توان همان را ساخت ولی در اینجا می شود خانه بهتری ساخت مقاوم تر و مستحکم تر ممکن است به آن خانه یک احساس و تعلقاتی وجود داشته باشد ولی برای این که بتوان یک خاته مستحکم تر ساخت باید حتما بنای قبلی خراب شود. خداوند وقتی به انسانها چیز بهتری عطا کند آن چیزی که قبلا به فرد داده از او می گیرد یعنی وقتی می خواهد قدرت فیزیکی بیشتری به بنده خود بدهد قدرت فیزیکی قبلی اش را می گیرد برای مثال در خرید ماشین اقساطی ما باید ماشین قدیمی قبلی خود را تحویل دهیم تا بتوانیم ماشین جدیدی را بگیریم. پس در بدست آوردن صفات اگر کسی بخواهد بخشندگی و عشق بیشتری را کسب کند عشق و بخشندگی قبلی از فرد گرفته می شود البته تا یک زمان موقت و بعد عشق و بخشندگی قویتری کسب می کند و در این حالت کسانی که به انسان ضربه و آسیب می زنند ممکن است از روی نادانی باشد و یا از روی آگاهی ولی در هر صورت آنها مامور هستند تا صفتی را از انسان بگیرند و صفت جدیدتری به انسان داده شود. شاید خودشان هم به این مسئله آگاهی نداشته باشند و در پی قصد دیگری باشند.وقتی متوجه این قضیه مشویم و وقتی با بخشیدن چیز دیگر و جدیدتری به وجود می آید بخشیدن و گذشتن برای انسان سهل می شود.
پس در نتیجه اگر اتفاقی برای ما می افتد صفت مشترکی بین خود و آن فردی که باعث این اتفاق شده وجود دارد و اگر چیزی را از دست می دهیم اگر بتوانیم از آن عبور کنیم و رهایش کنیم اتفاق جدیدی در زندگی ما رخ می دهد. این باعث می شود که قدرت بخشندگی در ما بوجود بیاید و انسانهایی که قدرت بخشندگی را دارند قطعا علمش را هم دارند. زیرا بخشندگی اصلا به ظرفیت فرد بستگی ندارد چون این ظرفیت دیر یا ذود گنجایشش را از دست می دهد. در مورد مسئله درمان اعتیاد هم همینگونه است کسی که درمان می شود و مواد را می بخشد و رها می کند همین رها کردنش باعث می شود تا چیز بهتری بدست بیاورد یعنی سیستم طبیعی ضد افیونی بدنش ترمیم شود ولی در عوض کسی که مواد را رها نمی کند و نمی بخشد سیستم شبه افیونی بدنش را نمی تواند ترمیم کند و از آن استفاده کند.
نتیجه می گریم اگر انسان حس بدی با خود به همراه داشته باشد هیچگاه نمی تواند مراحل دانایی را رد کند و همیشه در حال سکون می ماند چون بارش خیلی سنگین است.
در ادامه استاد امین درباره ماه رمضان صحبت کردند:
کسی که روضه گرفته باشد و کسی که مواد مصرف می کند یک وجه اشتراکی دارند و آن این است که مصرف کننده وقتی سقوط آزاد داشته حس و حالش همانند فردی است که هشت تا نه ساعت روزه گرفته. روزه یکجور سقوط آزاد با حالت کمتر است کسانی که روزه می گیرند روزهای اول برایش خیلی سخت است و آرام آرام توانش بیشتر می شود حال خاصیت این امر <روزه> در چیست؟ سیستم شبه افیونی بدن انسان یک دستگاه خیلی پیچیده و حیاتی است مثل هر سیستم دیگری نیاز به سرویس و تعمیر و نگهداری دارد هر دستگاه و سیستمی در طی مدت طولانی کاراییش کاسته می شود و نیاز به راه اندازی دارد در روزه هم همینگونه است یعنی یک سال وقتی سیستم شبه افیونی مدام کار می کند تولید و کاراییش کم می شود و نیاز به راه اندازی دارد و این سیستم با دو کار راه اندازی می شود یکی بیسیم و دیگری با سیم. بیسیم همان افکار و حسها و اندیشه های ماست و با سیم مواد خوراکی است که از جنس ماده است. این دو بر سیستم شبه افیونی یا سیستم ایکس ما تاثیر مستقیمی دارد در سیستم با سیم که گفته شد مربوط به خوراکی و خوردنی است روزه نام دارد که در سال یک ماه انجام می گردد شخصی که بتواند یک ماه کامل روزه بگیرد سیستم شبه افیونی در قسمت با سیم شروع به احیا و تقویت شدن می کند و راندمانش بالا می رود. سیستم بی سیم همان نماز عبادت و نیا یش است که با حس و افکار و اندیشه های ما در ارتباط است برای مثال: فردی که افکارش مشوش است وقتی نماز می خواند افکار و مشغله ذهنیش کم می شود.در مسئله عبادت و روزه چیزی به عنوان مواخذه و گناه وجود ندارد یک فرصت است. یک امکانی است که اگر استفاده شود می توانیم از سیستم شبه افیونی بدنمان به خوبی استفاده نماییم و اگر این سود و منفعت و فرصت را انسان درک کند و به آن پی ببرد هیچگاه نمی تواند ترکش کند و در روزه و عبادت زور و اجبار امکانپذیر نیست زیرا خصوصیتی که انسان را از موجودات دیگر متمایز می کند قدرت اختیار انسان است و اگر این اختیار از وی گرفته شود با آن مقابله می کند و برایش غیر قابل قبول می شود.

اول ببخش.1

 

به نام پروردگار خوبی‌ها

سلام به شما دوستان گرامی. آیا هیچ‌وقت ذهن شما با سؤالاتی مانند اینکه "چه عواملی باعث عصبانیت و یا کینه ما از دیگران می‌شود؟" و یا "چرا نمی‌توانیم ببخشیم؟" و یا اینکه "اصلاً چرا باید ببخشیم؟" درگیر بوده است؟

نوشتار زیر برگرفته از سی دی بخشش استاد امین دژاکام شما را در رسیدن به پاسخ یاری خواهد نمود. این نوشتار در دو بخش تقدیم می‌گردد.

 

بیش‌ترین چیزی که در انسان باعث تصمیم‌گیری می‌شود، حس‌هایی است که در او به وجود می‌آید. بعضی وقت‌ها یک حس به حالت تکرارشونده با درجه قوت و ضعف متفاوت، در انسان وجود دارد که گاهی آن حس به حداقل می‌رسد و گاهی بر اثر یک سری مسائل، آن حس دوباره تشدید می‌شود که اگر حس‌های خوبی باشد، تخریب چندانی ندارد و شاید نهایتاً منجر به اتلاف وقت شود. ولی وقتی حس جنبه منفی پیدا می‌کند، انسان از مسیر حرکت خودش خارج می‌شود و به یک مسیر منفی پرتاب می‌شود. این حس‌ها بر اثر یک سری رویدادها نمایان می‌شوند ولی ممکن است آن اتفاقی که مد نظر است، باعث به وجود آمدن آن حس نشده باشد بلکه آن حس را بیرون کشیده باشد و در واقع این حس (نقص و یا اشکال) از قبل در وجود انسان بوده است مثل زودرنجی و از این قبیل؛ که در اثر یک اتفاق خاص آن ویژگی تحت تأثیر واقع می‌شود و بروز می‌کند و در اثر آن اتفاق، در شخص، احساسی خیلی بد و احساس نفرت پدیدار می‌گردد که گاهی منجر به این می‌شود که شخص به دیگران صدمه بزند، هر چند نهایتاً هر ضربه‌ای هم که به دیگران وارد کند، خود شخص در اولویت قرار دارد و بیشتر آسیب نصیب خود او می‌شود.

حال این سؤال مطرح می‌شود: چه چیز می‌تواند کمک کند؟

انسان‌ها از نظر عملکرد و تفکرات در یک رنج متوسط قرار می‌گیرند و ممکن است که فقط یک درصدی از آن‌ها قدرت تخریب زیاد داشته باشند و یک درصدی، قدرت گذشت و بخشندگی بالایی داشته باشند. در مورد هر تخریب، چند سال ممکن است طول بکشد تا اثر آن از بین برود و نهایتاً وقتی که شخص خاطی را می‌بینیم ممکن است خیلی عصبانی و برافروخته شویم درحالی‌که شاید طرف مقابل هم همین احساس را داشته باشد. در واقع هر کسی یک مسئله را از دید خودش بررسی، تجزیه و تحلیل و قضاوت می‌کند که یا بر اساس داده‌های شخصی خودش است و یا داده‌هایی که از طریق اشخاص دیگر انتقال یافته است.

در مرحله اول، مهم‌ترین کاری که می‌توان کرد این است که تمام داده‌ها را باید هضم کرد یعنی صحبت‌های منتقل‌شده از یک شخص دیگر، هیچ‌گونه اعتباری ندارند. در مرحله دوم، بایستی شخص بخشش را انجام دهد. باید دانست: فقط اینکه ما سعی می‌کنیم کاری را از روی عدالت و یا با نیت خیر انجام دهیم و اینکه خوش‌قلب بوده‌ایم، هیچ یک دلیل بر درستی کار نیست و هیچ‌کدام بر اینکه صد درصد حق‌به‌جانب ماست، دلالت نمی‌کند زیرا همه چیز صور آشکار و پنهان دارد حتی افکار انسان و ما نسبت به بخش کوچکی از افکارمان اشراف داریم و بخش بزرگی از آن‌ها، هنوز برایمان ناشناخته‌اند که جزء صور پنهان هست.

مثلاً در انجام یک کار ممکن است بخواهیم خودنمایی کنیم و از این قبیل. ولی نتوانیم آن ویژگی را رویت کنیم چون جزء صور پنهان بوده است. علاوه بر آن باید دانست که یک قانون وجود دارد و آن این است: هر جا احساس ناخوشایندی به وجود آید (بین من و یک اتفاق یا جامعه یا مجموعه یا کنگره یا خانواده و...) نشانه وجود یک صفت نامطلوب در وجود خود شخص است چون همیشه احساس باید بین دو قطب به وجود آید؛ یعنی ممکن است من از یک صفت بد به ظاهر احساس بدی داشته باشم و جبهه بگیرم ولی در واقع اگر شرایط فراهم شود، آن صفت را انجام خواهم داد. در نتیجه هر ضربه روحی و برخورد با یک آدم بد و از این قبیل، نشان‌دهنده این است که خود ما یک چیزی از این جنس در درونمان بوده است چرا که صفت مشترک باعث وقایع مشترک می‌شود و هیچ‌چیزی اتفاقی نیست. فهم این قضیه باعث می‌شود که ضربه‌ها برای ما قابل‌هضم شوند.

یک مسئله دیگر: چرا وقتی انسان ضربه شدیدی می‌خورد، نمی‌تواند ببخشد؟